نوجواني جزء دوراني حساس در زندگي هر شخصي محسوب مي شود كه ميتوان از آن هراس داشت يا آن را به خوبي پشت سرگذاشت. بسياري از روان شناسان معتقدند ريشه بسياري از اختلالات رواني در بزرگسالي را بايد در دوران نوجواني آن فرد جستجو كرد. يكي از اين اختلالات شايع اختلال انوركسيا يا بي اشتهايي رواني است.
لاغري
در طي اين دوران حساس زندگي، نوجوان دچار تغييرات شديدي در ابعاد مختلف رواني، عاطفي، شناختي ، علي الخصوص جسماني مي شود. اكثر نوجوانان درباره رشد وضعيت بدني خود حساسيت نشان مي دهند و جذابيت بدني،تيپ، صورت ظاهري، وزن بدن و مقايسه خود با ساير دوستان براي هر دختر و پسري حائز اهميت است. بي اشتهايي رواني به طور زود رس در دوره نوجواني آغاز مي شود، چرا كه يكي از ملاك هاي ارزشگذاري جسماني، تصوير سازي و آرمان گرايي نوجوانان در زمينه اندام و وضعيت بدني شان است.
يكي از جذابيت هاي بدني "چاق يا لاغر بودن" است كه ممكن است منبع نگراني براي نوجوان باشد و واكنش عاطفي نوجوان به آن مي تواند بر ديگر ابعاد رشدي او تاثير بگذارد.
برخي از نوجوانان علي الخصوص دختران احساس مي كنند چاق و بد هيكل اند و به خاطر وجود اين صفات بدني،احساس خجالت،سرخوردگي، گوشهگيري مي كنند و مي خواهند از هر طريق ممكن خود را مطابق الگوهاي خاص،لاغري افراطي به عنوان حالت جسمي ايده آل تغيير دهند. به منظور دستيابي به اين هدف، فرد به رژيم گرفتن رو مي آورد كه گاهي رژيم گرفتن حالتي افراطي و خطرناك مي يابد و شخص علي رغم كسب وزن متناسب، باز به رژيم ادامه مي دهد كه اين وضعيت را بي اشتهايي رواني گويند. واژه"بي اشتهايي" به كاهش اشتها و واژه "رواني" حاكي از آن است كه كاهش اشتها دلايل عاطفي دارد.
بي اشتهايي رواني يك اختلال رواني است كه طي آن شخص مبتلا ، ترس مفرطي از فربهي دارد و اين ترس با كاهش وزن كم نمي شود. آنها هرگز نمي توانند خود را لاغر تصور كنند، حتي زماني كه لاغر ونحيف مي شوند باز ادعا مي كنند كه فربه هستند يا اينكه بخشهاي مختلفي از بدنشان، مخصوصا شكم، نشيمن گاه و رانهايشان بسيار فربه مي باشد. آنها مكررا خودشان را وزن كرده و سايز بخشهاي مختلف بدن را اندازه گيري مي كنند، بعلاوه به طور انتقاد آميزي به تصوير شان در آيينه چشم مي دوزند. اگر چند عكس نشان بيمار دهيد و از او بپرسيد: شبيه كدام هستي؟ دوست داري شبيه كداميك از اين عكس ها باشي؟ آنها سايز بدنيشان را بيش از حد واقعي تصور مي كنند و تصوير لاغري را به عنوان تصوير ايده آل انتخاب خواهند كرد. به عبارتي، اعتماد به نفس آنها دقيقا با حفظ لاغريشان مرتبط است. فرد مبتلا از خوردن امتناع مي كند تا وزن طبيعي بدنش حفظ شود، معمولا فرد روان بي اشتها حدي را براي وزن خود تعيين مي كند كه به مراتب پايين تر از حد قابل قبول براي هم سنها و هم قد هاي آنهاست و غالبا وزن بدنشان به 15 درصد كمتر از وزن طبيعي مي رسد.
بي اشتهايي
دو نوع بي اشتهايي رواني داريم، نوع اول ريخت محدود كننده است كه فرد به طور مفرط از خوردن غذا جلوگيري مي كند، و نوع دوم ريخت پرخوري/ تخليه اي ، در اين حالت شخص مرتبا به پرخوري مي پردازد و بعد به طرق مختلف شروع به تخليه مي كند.
گرسنگي اختياري واستفاده از مسهل ها، مشكلات جسماني نا مطلوب متعددي را در بيماران مبتلا ايجاد مي كند، مانند: فشارخون پايين ، كاهش ضربان قلب ، مشكلات كليوي ومعدي، مشكلات قاعدگي در دختران، كاهش حجم استخوانها ، تيره شدن پوست، شكنندگي ناخنها ، تغيير سطوح هورموني، كم خوني خفيفي، ريزش مو و...
معمولا بي اشتهايي رواني با افسردگي، اختلال وسواس فكري، اختلال وحشتزدگي وانواع مختلف اختلالات شخصيتي تشخيص داده مي شود.
عوامل متعددي مي توانند فرد را در معرض خطر ابتلا به اين اختلال قرار دهند كه در ذيل به برخي از اين عوامل اشاره مي شود:
عوامل فرهنگي و اجتماعي
در سرتاسر تاريخ معيارهاي اجتماعي براي جسم ايده آل مخصوصا براي زنان مشخص شده است. اين معيارهاي اجتماعي بسيار متنوع مي باشند مثلا در قرن 17، فربه بودن را ارج مي دادند ولي درعصر امروز، ايده آل فرهنگ ها مداوما در جهت تاكيد بر افزايش لاغري و هيكل هاي باريك و ظريف پيش رفته است، همچنين افراد فربه در تعارض بيشتري بين ايده آل فرهنگي و واقعيت قرار مي گيرند؛ علاوه بر ريخت بدني نامطلوب، از شخصيت فربه با برخي القاب منفي همچون: بيهودگي شخصيت، فقدان خويشتن داري، كم هوش، حريص و فزون خواه، كمرو ومنزوي و ... ياد مي شود.
تبليغات در مورد زيانهاي فربهي و اعلام خطر پزشكان در مورد عواقب آن، موجب افزايش آگاهي افراد جامعه به رابطه بين لاغري وسلامتي شده و افراد براي كاهش وزن به رژيم گرفتن روي آورده و تعداد رژيم گيرندگان مرد و زن افزايش يابد و از سوي ديگر، برآورد هزينه هاي سالانه چند ميليون دلاري صنعت رژيم (كتابها، قرصهاي رژيمي، فيلمها، غذاهاي خاص) و استفاده از جراحي پلاستيك ليپوساكشن (برداشتن چربي زير پوست) نشان دهنده فشار اجتماعي و تمايل روزافزون افراد به لاغر بودن است.
ديد گاه روان پويشي
طرفداران اين ديدگاه معتقدند كه بي اشتهايي رواني توسط عده اي كه احساس بيهودگي مي كنند پرورش داده مي شود تا بدين وسيله كفايت و احترام كسب كرده و احساس ناتواني، بي ثمري و ضعف را از خود دور كنند. سبك پرورش و تربيت والديني به وجود آورنده اين احساس بيهودگي است كه آرزوهاي والدين بدون توجه به آرزوها يا نيازهاي كودك، بر كودك تحميل مي شوند. براي مثال، والدين ممكن است به ترجيح خود و بدون توجه به وضعيت موجود كودك، زمان گرسنگي ، خستگي و... كودك را تعيين كنند. بچه هايي كه به اين سبك پرورش مي يابند، ياد نمي گيرند حالت هاي دروني شان را بشناسند و متكي به خود بار نمي آيند، و به هنگام مواجه شدن با خواسته هاي دوران نوجواني، توجه كودك بر تاكيد اجتماع بر لاغري جلب شده و به خاطر كسب كنترل و هويت به رژيم گرفتن افراطي معطوف مي شود.
عوامل خانوادگي
خانواده به عنوان نخستين انتقال دهنده ارزشهاي اجتماعي، نقش مهمي را در اين اختلال ايفا مي كند. تعامل خانوادگي اغلب بيماران مبتلا، آشفته است و سطوح بالايي از مشكلات خانوادگي و روابط سطحي زوجين قابل مشاهده مي باشد. مادران غالبا مضطرب و جاه طلب هستند و توجه افراطي به ظاهر جسماني كودك دارند و نيازهاي كودكانشان را به خوبي درك نمي كنند، از سوي ديگر پدران سهل گير و گاها با رفتار مادرانه و منفعل در تصميم گيري هاي خانواده مي باشند.
درمان
درمان اين بيماري چند بعدي است وهمكاري همزمان مشاور تغذيه و روانپزشك يا مشاور ضروري است. متخصص تغذيه با بررسي وضعيت بيمار و براي بازگرداندن كمبودهاي بدن، بايد برنامه غذايي سالم و مقوي براي بيمار تجويز كند. از سوي ديگر، روان شناس نيز عوامل عنوان شده بالا را ، تك تك بررسي كرده و درمان متناسب با شرايط بيمار را اتخاذ و اجرا مي نمايد. گاه درمان شناختي – رفتاري مناسب است گاه درمان روانكاوي، خانواده درماني و يا درمان دارويي.